در دل صخره ها، بر پوسته تنههای کهن درختان، در آغوش خاک، در شبنم مه و آفتاب، مخلوقی هست که مرزهای دانش را در می نوردد؛ نه گیاه است، نه قارچ، نه به تنهایی جلبک، نه به تنهایی باکتری، اما هم زیستنی را بلد است. نه سیاه است، نه خاکستری، رنگارنگ چون افکار ما، رنگِ و بوی زندگی دارد رنگی با تفاوتهای انسانی، متفاوت بودن را به ما آموخته، درعین متفاوت بودن در کنار هم بودن را به ما آموخته. اسمش گلسنگ است؛ شاعر ساکت صخره ها.
از امسال، ۳۱ خرداد در تقویم دلمان، بهنام «روز گلسنگشناسی ایران » ثبت میشود.
چرا ۳۱ خرداد؟ چون در آستانهی تابستان است؛ نه بهار است و نه تماماً تابستان — همچون خود گلسنگ که در مرزها مانده: میان قارچ و جلبک، میان خشکی و رطوبت، میان فریاد و سکوت میان تندی و کندی
این روز، بهانهای است برای اندیشیدن به آنها که دیده نمیشوند، اما برای زمین نفس میکشند.
۳۱ خرداد را با نگاهی تازه به سنگها، با یافتن لکهای زرد، نارنجی یا سبز بر صخرهای سترگ، یا با نوشتن واژهای در ستایش این زیستمندان فروتن، گرامی بداریم.
محمد سهرابی
گلسنگشناس